خدا رحم کند!(2)
یه اتفاقی که مرحله به مرحله می افتد
و متاسفانه خود آدم هم این مسیر را به طور معمول توجه ندارد:
یک، دیگر از انجام طاعت لذت نمی بری و به عبارتی حال عبادت را نداری،بی حالی
و این ابتدای ماجراست و خبر از یک اتفاق.
دو، کم کم شک می کنی
برایت مسئله می شود خیلی از حرف ها و احکام که آیا به طور واقع حقیقت این است،
شاید آنها هم راست بگویند و حق نباشیم.
سه،از شک که بگذری بد گمانی منتظرت است
دیگر حالت یه جور دیگر شده، بد گمان بد گمان شده ای به اعتقادات گذشته ات،
به پیامبرت و هر چه که بوی اسلام، بوی حقیقت را می دهد.
چهار، نوبت به انکار رسیده، حال دیگر حسابت با خودت معلوم شده و
صف خود را جدا کرده ای! دیگر راحت رد می کنی!
یک کفر اعتقادی به تمام معنا.
***
باز هم حرف هست...
گوشه و کنار بعضی اعمال را شنیدم
که در طی مسیر مذکور عامل می باشند یا تسریع کننده،
در گاه عزاداری اهل بیت عزادار نبودن، بی توجه بودن به ایام عزا،
توهین و بی ادبی به علما و اولیاء الله، راحت پشت سرشان صحبت کردن،
سکوت در مواقعی که دین را زیر سوال می برند، مثال کلاس های دانشگاه
بی احترامی و بی توجه ای ظاهری به مصحف شریف، مودب نبودن در برابر قران کریم،
بی احترامی و بی ادبی به والدین و اساتید،
دلدادگی به دشمن اهل بیت و نصرت ظالم،
...
اگر چه چیز بغرنجی است. اما درمانش به نسبت راحت تر است. تا درمان مرضی مثل عجب یا کج اندیشی اینکه صف اول نماز باشی و همچین خوش خوشانت بشود درمانش برای ما سخت است. یا بروی صف آخر و فخر درویشی بفروشی و عجبناک بشوی کفر را می شود تا اندازه ای با فکر و استدلال جلویش ایستاد. ولی این نفس لامروت حتی با دانایی و استدلال هم آتشش نمی خوابد
in shala khod e khoda hame ro hefz koneh
اللهم انی اعوذ بک من نفس لا تشبع و من قلب لا یخشع و من صلوه لا ترفع و من دعاء لا یسمع
و ما یومن اکثرهم بالله الا و هم مشرکون
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله: ان هذه القلوب تصدء كما يصدء الحديد قيل فما جلاءها قال ذكر الموت و تلاوة القرآن دلها مانند آهنگ زنگ مى زند، گفتند صيقل آن چيست ؟ گفت ياد مرگ و خواندن قرآن